قربانی
دكتر مهربان جراح متخصص قلب ،یك شب با وضعی خواب الود قلب بیماری را عمل میكند و زیر دستش می میرد .او فكر میكند خودش باعث مرگ مرد شده و برای فرار از عذاب وجدان سعی میكند به پسر نوجوان ان مرد نزدیك شود .ولی محبت زیاد او برای پسر دچار سو تفاهم میشود و پسر كه از یك بیماری روانی برخوردار است،از دكتر میخواهد در ازای مرگ پدرش یكی از اعصای خانواده اش را قربانی كند