دكتر مهربان جراح متخصص قلب ،یك شب با وضعی خواب الود قلب بیماری را عمل میكند و زیر دستش می میرد .او فكر میكند خودش باعث مرگ مرد شده و برای فرار از عذاب وجدان سعی میكند به پسر نوجوان ان مرد نزدیك شود .ولی محبت زیاد او برای پسر دچار سو تفاهم میشود و پسر كه از یك بیماری روانی برخوردار است،از دكتر میخواهد در ازای مرگ پدرش یكی از اعصای خانواده اش را قربانی كند
از ساعت به مدت
گاهی آدم ها تصمیم میگیرند خودشان عدالت را به روش خودشان اجرا كنند و عده ای دیگر با طناب عذاب وجدان به ته چاه می افتند...
-
04
اسفند 1402
-
03
اسفند 1402
دكتر مهربان جراح متخصص قلب ،یك شب با وضعی خواب الود قلب بیماری را عمل میكند و زیر دستش می میرد .او فكر میكند خودش باعث مرگ مرد شده و برای فرار از عذاب وجدان سعی میكند به پسر نوجوان ان مرد نزدیك شود .ولی محبت زیاد او برای پسر دچار سو تفاهم میشود و پسر كه از یك بیماری روانی برخوردار است،از دكتر میخواهد در ازای مرگ پدرش یكی از اعصای خانواده اش را قربانی كند
-
02
اسفند 1402
دكتر مهربان جراح متخصص قلب ،یك شب با وضعی خواب الود قلب بیماری را عمل میكند و زیر دستش می میرد .او فكر میكند خودش باعث مرگ مرد شده و برای فرار از عذاب وجدان سعی میكند به پسر نوجوان ان مرد نزدیك شود .ولی محبت زیاد او برای پسر دچار سو تفاهم میشود و پسر كه از یك بیماری روانی برخوردار است،از دكتر میخواهد در ازای مرگ پدرش یكی از اعصای خانواده اش را قربانی كند
-
01
اسفند 1402
دكتر مهربان جراح متخصص قلب ،یك شب با وضعی خواب الود قلب بیماری را عمل میكند و زیر دستش می میرد .او فكر میكند خودش باعث مرگ مرد شده و برای فرار از عذاب وجدان سعی میكند به پسر نوجوان ان مرد نزدیك شود .ولی محبت زیاد او برای پسر دچار سو تفاهم میشود و پسر كه از یك بیماری روانی برخوردار است،از دكتر میخواهد در ازای مرگ پدرش یكی از اعصای خانواده اش را قربانی كند
-
30
بهمن 1402
دكتر مهربان جراح متخصص قلب ،یك شب با وضعی خواب الود قلب بیماری را عمل میكند و زیر دستش می میرد .او فكر میكند خودش باعث مرگ مرد شده و برای فرار از عذاب وجدان سعی میكند به پسر نوجوان ان مرد نزدیك شود .ولی محبت زیاد او برای پسر دچار سو تفاهم میشود و پسر كه از یك بیماری روانی برخوردار است،از دكتر میخواهد در ازای مرگ پدرش یكی از اعصای خانواده اش را قربانی كند
-
29
بهمن 1402
دكتر مهربان جراح متخصص قلب ،یك شب با وضعی خواب الود قلب بیماری را عمل میكند و زیر دستش می میرد .او فكر میكند خودش باعث مرگ مرد شده و برای فرار از عذاب وجدان سعی میكند به پسر نوجوان ان مرد نزدیك شود .ولی محبت زیاد او برای پسر دچار سو تفاهم میشود و پسر كه از یك بیماری روانی برخوردار است،از دكتر میخواهد در ازای مرگ پدرش یكی از اعصای خانواده اش را قربانی كند
-
29
بهمن 1402
دكتر مهربان جراح متخصص قلب ،یك شب با وضعی خواب الود قلب بیماری را عمل میكند و زیر دستش می میرد .او فكر میكند خودش باعث مرگ مرد شده و برای فرار از عذاب وجدان سعی میكند به پسر نوجوان ان مرد نزدیك شود .ولی محبت زیاد او برای پسر دچار سو تفاهم میشود و پسر كه از یك بیماری روانی برخوردار است،از دكتر میخواهد در ازای مرگ پدرش یكی از اعصای خانواده اش را قربانی كند
-
28
بهمن 1402
دكتر مهربان جراح متخصص قلب ،یك شب با وضعی خواب الود قلب بیماری را عمل میكند و زیر دستش می میرد .او فكر میكند خودش باعث مرگ مرد شده و برای فرار از عذاب وجدان سعی میكند به پسر نوجوان ان مرد نزدیك شود .ولی محبت زیاد او برای پسر دچار سو تفاهم میشود و پسر كه از یك بیماری روانی برخوردار است،از دكتر میخواهد در ازای مرگ پدرش یكی از اعصای خانواده اش را قربانی كند
-
28
بهمن 1402
دكتر مهربان جراح متخصص قلب ،یك شب با وضعی خواب الود قلب بیماری را عمل میكند و زیر دستش می میرد .او فكر میكند خودش باعث مرگ مرد شده و برای فرار از عذاب وجدان سعی میكند به پسر نوجوان ان مرد نزدیك شود .ولی محبت زیاد او برای پسر دچار سو تفاهم میشود و پسر كه از یك بیماری روانی برخوردار است،از دكتر میخواهد در ازای مرگ پدرش یكی از اعصای خانواده اش را قربانی كند
-
31
شهریور 1401
این قصه قصه عجبییه، ماجرای نیاز و تقاضا، قصه خواستن و رسیدن و دل صاف كردن حقیقش رو بخواین یه روز یه پیرمرد روشن بینی بهم گفت: كاسه چه كنم چه كنم از هر چیزی بدتره! خدا از این بلاتكلیفی درت میاره! نگران نباش! كافیه دلت رو صاف كنی، میفرماید: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. همینه دیگه، راس میگفت واقعا! باید دل صاف كنیم ای دیگه، حكمتت رو شكر خدا، شاید به بركت این قربونی ما هم از این بلاتكلیفی دربیایم....
-
30
شهریور 1401
این قصه قصه عجبییه، ماجرای نیاز و تقاضا، قصه خواستن و رسیدن و دل صاف كردن حقیقش رو بخواین یه روز یه پیرمرد روشن بینی بهم گفت: كاسه چه كنم چه كنم از هر چیزی بدتره! خدا از این بلاتكلیفی درت میاره! نگران نباش! كافیه دلت رو صاف كنی، میفرماید: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. همینه دیگه، راس میگفت واقعا! باید دل صاف كنیم ای دیگه، حكمتت رو شكر خدا، شاید به بركت این قربونی ما هم از این بلاتكلیفی دربیایم....
-
29
شهریور 1401
این قصه قصه عجبییه، ماجرای نیاز و تقاضا، قصه خواستن و رسیدن و دل صاف كردن حقیقش رو بخواین یه روز یه پیرمرد روشن بینی بهم گفت: كاسه چه كنم چه كنم از هر چیزی بدتره! خدا از این بلاتكلیفی درت میاره! نگران نباش! كافیه دلت رو صاف كنی، میفرماید: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. همینه دیگه، راس میگفت واقعا! باید دل صاف كنیم ای دیگه، حكمتت رو شكر خدا، شاید به بركت این قربونی ما هم از این بلاتكلیفی دربیایم....
-
28
شهریور 1401
این قصه قصه عجبییه، ماجرای نیاز و تقاضا، قصه خواستن و رسیدن و دل صاف كردن حقیقش رو بخواین یه روز یه پیرمرد روشن بینی بهم گفت: كاسه چه كنم چه كنم از هر چیزی بدتره! خدا از این بلاتكلیفی درت میاره! نگران نباش! كافیه دلت رو صاف كنی، میفرماید: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. همینه دیگه، راس میگفت واقعا! باید دل صاف كنیم ای دیگه، حكمتت رو شكر خدا، شاید به بركت این قربونی ما هم از این بلاتكلیفی دربیایم....
-
27
شهریور 1401
این قصه قصه عجبییه، ماجرای نیاز و تقاضا، قصه خواستن و رسیدن و دل صاف كردن حقیقش رو بخواین یه روز یه پیرمرد روشن بینی بهم گفت: كاسه چه كنم چه كنم از هر چیزی بدتره! خدا از این بلاتكلیفی درت میاره! نگران نباش! كافیه دلت رو صاف كنی، میفرماید: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. همینه دیگه، راس میگفت واقعا! باید دل صاف كنیم ای دیگه، حكمتت رو شكر خدا، شاید به بركت این قربونی ما هم از این بلاتكلیفی دربیایم....