سرانجام امویان سرنگون می شوند و سَفّاح به عنوان اولین خلیفه، شهر انبار رو به عنوان مركز خلافت انتخاب می كنه. ابوسَلَمه قصد داره حكومت رو به بنی هاشم انتقال بده. ولی شبانه كشته می شه. در جنگی، خالد به شدت زخمی می شه. طبیب به اون میگه باید شش ماه از بستر بیماری بیرون نره. خالد همچنان در خانه هست و همسرش، حُمِیرا از اون مراقبت می كنه. سَفّاح می میره و منصور دَوانیقی دومین خلیفۀ عباسی می شه. اون ستمگری خودش رو به اوج می رسونه و در این میان، اجازه نمی ده كسی با امام صادق(ع) ملاقات كنه. قاتل راشد پیدا می شه و خالد كه از گذشتۀ خودش سخت پشیمانه، همراه پسرش مُنعِم و دوستش، هِشام به سمت مدینه راهی می شه بلكه امام رو ملاقات كنه....
او چشم ما بود
از 15 خرداد از ساعت 19:30 به مدت 20 دقیقه
حكومت اموی ناتوان شده و عده ای دست به شورش برداشته اند تا كاخ ستم را نابود كنند. ابوسلمه چند نامه می نویسد و از امام صادق(ع) می خواهد او را در این قیام همراهی كند. ولی امام(ع) قبول نمی كند خالد از این برخورد امام بسیار تعجب می كند و...
كارگردان نازنین مهیمنی نویسنده اكبر خوردچشم تهیه كننده اشرف السادات اشرف نژاد گوینده محمد شریفی مقدم افكتور محمدرضا قبادی فر صدا بردار جعفر جودتی بازگران: مهدی نمینی مقدم حمید یزدانی محمد رضاعلی سعیده فرضی رامین پور ایمان مجید حمزه شهریار حمزیان امیر زنده دلان فریبا طاهری احمد لشینی محمد پورحسن مینو جبارزاده مونا صفی حوا الهویی
-
20
خرداد 1400
-
19
خرداد 1400
-
18
خرداد 1400
-
17
خرداد 1400
راشد كشته شده و همه خالد رو قاتل اون میدونند. ابو سلمۀ خَلال كه مردی با سیاست به حساب می آد، در شهر كوفه علیه امویان فعالعیت های بسیاری داره و به اون لقب وزیر آل محمد دادند. ابومسلم هم كه لقب امیر آل محمد داره، در شهرهای گوناگون مشغول تاخت و تاز به سود عباسیان هست. ولی این پایان داستان نیست، سَفّاح به عنوان اولین خلیفه روی تخت نشسته، ابو سَلَمه قصد داره حكومت رو از عباسیان بگیره و تحویل بنی هاشم بده و.....
-
16
خرداد 1400
حكومت اموی به روزهای پایانی بقای خودش رسیده و بنی عباس و بنی هاشم متحد شدند برای همیشه این حكومت ستمگر رو از بین ببرند. خالد، یكی از مردان اهل كوفه است كه در تكاپوست به خاطر انتقام گیری از قافلۀ قیام كنندگان عقب نمونه. هر روز اخبار تازه ای به گوش می رسه و ابو سَلَمه كه به وزیر آل محمد معروف شده، به مردم كوفه خبر میده، سپاه عظیم سیاه جامگان به فرماندهی ابومسلم خراسانی در حال حركت به سوی كوفه است. همه از این اتفاق خوشحال هستند، ولی موضوعی ذهن خالد رو به خودش مشغول كرده؛ این قیام به خاطر اهل بیت رسول اكرم (ص) و انتقام گیری خون های ریخته شده، در حال انجام شدنه، ولی امام صادق ( ع ) به عنوان امام و مقتدای شیعیان با این قیام موافقت چندانی نداره. راشد، برادر همسر خالد كه مدتی در خدمت امام بوده و از مجالس درس ایشان علم آموخته، عنوان می كنه از نظر امام صادق ( ع ) هنوز مردم آمادگی لازم رو برای قیام ندارند. بین راشد و خالد جر و بحث شدیدی شكل می گیره. چند روز بعد، خبر می رسه، راشد كشته شده و همه خالد رو قاتل اون می
دونند. -
15
خرداد 1400
اواخر حكومت امویان هست و بزرگان عباسی و هاشمی به نام اَبواء هم قسم شدند تا به دوران
اقتدار این سلسلۀ ستمگر پایان بدند. همه در تكاپو هستند و خالد كه مردی از اهالی كوفه است، نخلستان خودش رو كنار گذاشته و شمشیر برداشته تا با ملحق شدن به سپاه در حال نبرد با امویان، انتقام خون پدر خودش رو بگیره. ولی حُمِیرا، همسر خالد تردید داره راهی كه همسرش انتخاب كرده، راه درستی باشه، زیرا از برادرش، راشد شنیده، امام صادق(ع) كه در شهر مدینه، مجالس بحث های علمی داره، از این حركت و قیامی كه عباسیان ترتیب دادند، استقبال نكردند.
ظاهراً همه چیز علیه امویان داره رقم می خوره، ولی در میان قیام كنندگان كشمكش هایی وجود داره، چنانچه ابو سلمۀ خلّال كه مردی سیاست پیشه است، در فكر اون هست تغییرات بزرگی ایجاد كنه....