نوید در حین حمل كیسه در یك كارخانه، با كمال كه او هم كارگر آنجاست برخورد میكند. آنها از آنجا بخاطر دعوا با سركارگر اخراج میشوند. نوید تصادفا كفشش را پای یك مرد میبیند و تعقیبش میكند نوید و كمال تصمیم میگیرند كه شب به آدرس همان مرد بروند شاید بتوانند مدارك را پیدا كند. نوید و كمال مدارك را پیدا میكنند اما متوجه میشوند به مكان قاچاقچیان اسلحه وارد شده اند. همان لحظه پلیس وارد میشود و آنها را دستگیر میكند. اما با تحقیقات متوجه بیگناهی نوید و كمال میشوند. سرانجام با پیدا شدن مدارك، همه تصمیم میگیرند به ایران برگردند اما حضورشان را مخفی كنند تا پولی بدست بیاورند. نوید پایش بریده میشود. در بیمارستان، مشت بابا و محمود، نوید را میبینند و به نصرت خبر میدهد كه نوید را در بیمارستان دیده است. نصرت هم به بهجت میگوید. بهجت هم فورا با الهه تماس تصویری میگیرد و الهه و نوید وانمود میكنند كه در خارج هستند. اما محمود، نصرت را وادار میكند كه به بیمارستان بروند تا از پرستار بخش راجع به نوید پرس و جو كنند.
از ساعت به مدت
🕰️ از 24 مهر ساعت 1:30 بامداد 🕒 تكرار همانروز ساعت 22
-
06
آبان 1400
-
05
آبان 1400
نوید و كمال مدارك را پیدا میكنند اما متوجه میشوند به مكان قاچاقچیان اسلحه وارد شده اند. همان لحظه پلیس وارد میشود و آنها را دستگیر میكند. اما با تحقیقات متوجه بیگناهی نوید و كمال میشوند. سرانجام با پیدا شدن مدارك، همه تصمیم میگیرند به ایران برگردند اما حضورشان را مخفی كنند تا پولی بدست بیاورند. نوید پایش بریده میشود. در بیمارستان، مشت بابا و محمود، نوید را میبینند...
-
04
آبان 1400
الهه و فریده همدیگر را در پارك میبینند. نوید و الهه متوجه میشوند كمال و فریده در پارك بلال فروشی میكنند. نوید در حین حمل كیسه در یك كارخانه، با كمال كه او هم كارگر آنجاست برخورد میكند. آنها از آنجا بخاطر دعوا با سركارگر، اخراج میشوند. نوید تصادفا كفشش را پای یك مرد میبیند و تعقیبش میكنند نوید و كمال تصمیم میگیرند كه شب به آدرس همان مرد بروند شاید بتوانند مدارك را پیدا كند...
-
03
آبان 1400
الهه و فریده همدیگر را در پارك میبینند. فریده و همسرش كمال جوری وانمود میكنند كه انگار از مهاجرت راضی هستند. در صورتی كه آنها هم وضعیت خوبی ندارند. تا جاییكه نوید و الهه متوجه میشوند كمال و فریده در پارك بلال فروشی میكنند...
-
02
آبان 1400
الهه هم، مانند دوست دانشگاهیش یعنی فریده، دوست دارد برای زندگی به آلمان برود. نوید، شوهر الهه، كه آرایشگرست، بیكار میشود و الهه، تلاش میكند نوید را راضی كند تا با هم به آلمان مهاجرت كنند تا در خارج شغل آرایشگری را ادامه دهد. همه چیز برای مهاجرت جور میشود. اما پولشان برای كشورهای زیبای درجه یك مخصوصا آلمان كافی نیست. در نهایت كشور جیبوتی را انتخاب میكنند. اما در صبح روز پرواز، متوجه گم شدن مدارك شناسایی و مدارك سفر میشوند. سرانجام با پیگیرها، متوجه میشوند كه مدارك به فردی جاعل مدارك فروخته شده. وقتی برای گرفتن مدارك میروند، پلیس وارد كار میشود و همه را حتی نوید و نصرت را دستگیر میكنند. اما با تحقیقات متوجه بی گناهی آنها میشوند. نوید و نصرت در برگشت تصادف میكنند و دست نوید میشكند. پرواز آلمان بخاطر نقص فنی كنسل میشود و نوید و الهه بخاطر اینكه دیگران از مقصد اصلیشان یعنی جیبوتی، اطلاعی ندارند، نمیتوانند سمت گیت پرواز جیبوتی بروند و برای همین، از پرواز جا میمانند. دفعه بعد، بازم همراهان می آیند. اما اینبار، موقع زایمان بهجت میشود و میروند. نوید و الهه با خیال راحت، به جیبوتی میروند. در فرودگاه چمدانشان با یك چمدان پر از پستانك بچه عوض میشود و همه مدارك و پول هایشان هم از دست میرود. مجبورند در خیابان بمانند و نوید برای كسب درآمد، پستانكها را در خیابان دستفروشی میكند. شب، دو نفر، نوید را مورد ضرب و شتم قرار می دهند و چمدان را به زور با خود میبرند. نوید كه دنبال كار است با شانه و قیچی كه دارد در گوشه پارك آرایشگری میكند و الهه هم برای كسب درآمد، فال بینی ...
-
01
آبان 1400
الهه هم، مانند دوست دانشگاهیش یعنی فریده، دوست دارد برای زندگی به آلمان برود. نوید، شوهر الهه، كه آرایشگرست، بیكار میشود و الهه، تلاش میكند نوید را راضی كند تا با هم به آلمان مهاجرت كنند تا در خارج شغل آرایشگری را ادامه دهد. همه چیز برای مهاجرت جور میشود. اما پولشان به كشورهای زیبایی درجه یك مخصوصا آلمان كافی نیست. در نهایت كشور جیبوتی را انتخاب میكنند... اما در صبح روز پرواز متوجه میشوند كه كمد كهنه را به نمكی فروخته اند كه اتفاقا مداركشان داخل كشو بوده است. . نوید و نصرت دنبال نمكی میروند و سرانجام با پیگیرها ، متوجه میشوند كه مدارك به فردی جاعل مدارك فروخته شده. وقتی برای گرفتن مدارك میروند ، پلیس وارد كار میشود و همه را حتا نوید و نصرت را دستگیر میكنند. اما با تحقیقت متوجه بی گناهی آنها میشوند. اما در برگشت تصادف میكنند... دست نوید میشكند. پرواز آلمان بخاطر نقص فنی كنسل میشود و نوید و الهه بخاطر اینكه دیگران از مقصد اصلیشان یعنی جیبوتی، اطلاعی ندارند، نمیتوانند سمت گیت پرواز جیبوتی بروند و برای همین، از پرواز جا میمانند. دفعه بعد ، بازم همراهان میآیند. اما اینبار، موقع زایمان بهجت میشود و میروند. نوید و الهه با خیال راحت، به جیبوتی میروند.....
-
29
مهر 1400
الهه هم، مانند دوست دانشگاهیش یعنی فریده، دوست دارد برای زندگی به آلمان برود. نوید، شوهر الهه، كه آرایشگرست، بیكار میشود و الهه، تلاش میكند نوید را راضی كند تا با هم به آلمان مهاجرت كنند تا در خارج شغل آرایشگری را ادامه دهد. همه چیز برای مهاجرت جور میشود. اما پولشان به كشورهای زیبایی درجه یك مخصوصا آلمان كافی نیست. در نهایت كشور جیبوتی را انتخاب میكنند....
-
28
مهر 1400
الهه تلاش میكند نوید را راضی كند تا با هم به آلمان مهاجرت كنند تا در خارج شغل آرایشگری را ادامه دهد. اما نوید مقاومت میكند و میخواهد تا با پیدا كردن مغازه، مانع از اقدام الهه شود. اما فایده ای ندارد. و همه چیز برای مهاجرت جور میشود. اما پولشان به كشورهای زیبای درجه یك مخصوصا آلمان نمیكشد. در نهایت كشور جیبوتی را انتخاب میكنند....
-
28
مهر 1400
الهه تلاش میكند نوید را راضی كند تا با هم به آلمان مهاجرت كنند تا در خارج شغل آرایشگری را ادامه دهد. اما نوید مقاومت میكند و میخواهد تا با پیدا كردن مغازه، مانع از اقدام الهه شود. اما فایده ای ندارد. و همه چیز برای مهاجرت جور میشود. اما پولشان به كشورهای زیبای درجه یك مخصوصا آلمان نمیكشد. در نهایت كشور جیبوتی را انتخاب میكنند....
-
27
مهر 1400
-
27
مهر 1400
-
26
مهر 1400
الهه در مهمانی دورهمی، متوجه میشود یكی از دوستان هم دانشگاهش بنام فریده، برای زندگی به آلمان رفته است. الهه ازینكه زندگیش مثل فریده مسیر بهتری را طی نكرده، ناراحت است. از طرفی، خواهر الهه كه پا به ماه است، به الهه میگوید كه قصد دارند فرزندشان را در آلمان به دنیا بیاورد و همانجا زندگی كنند كه این هم، الهه را نسبت به خارج و خصوصا آلمان حساس تر میكند. نوید، شوهر الهه، بخاطر آسیب بدنی موقع اصلاح سر به پدر صاحب مغازه، باید مغازه را به صاحب مغازه تحویل دهد. نوید نمیخواهد الهه از ماجرای بیكاری او بویی ببرد. چشم و امید نوید به باجناقش است كه قصد مهاجرت دارد تا ازو پولی قرض بگیرد. اما ماجرای خارج رفتن بهجت و نصرت، فقط در حد رویای بهجت بوده است. اما مغازه اكبر سلمانی كه بتازگی فوت شده، امید نوید را زنده میكند...
-
25
مهر 1400
الهه به یك مهمانی دورهمی، مربوط به دوستان دوران دانشگاهش میرود. در بین حرف زدنها و مرور خاطرات گذشته، الهه متوجه میشود یكی از دوستان دوران دانشگاهش بنام فریده، برای زندگی به خارج از كشور رفته است. الهه خود را از نظر هوشی خیلی برتر از فریده میداند، و از این كه زندگیش، مسیر بهتری را طی نكرده، ناراحت است. اما نوید، شوهر الهه كه آرایشگرست، در یك حركت، قیچی را به پشت گردن پدر صاحب مغازه اش میزند و او را روانه بیمارستان میكند. محمود، صاحب مغازه، كه حسابی كفری شده، از نوید میخواهد تا مغازه را در اسرع وقت خالی كند و گرنه از او بخاطر اهمال در كار و آسیب بدنی به پدرش شكایت میكند....
-
24
مهر 1400
الهه در یك مهمانی متوجه میشود كه چندتن از دوستان دانشگاهش به خارج مهاجرت كردند. از حسادت نوید را كه مدتی ست بیكار شده مجبور میكند برای ادامه كار و زندگی به خارج بروند.
بعد از كش قوسهایی بالاخره میروند. اما بخاطر نبود پول كافی بنام آلمان به جیبوتی میروند.
كه در آنجا الهه دوست دانشگاهیش را میبیند كه او هم بنام آلمان در جیبوتی زندگی میكند.
هر دو خانواده بخاطر مسائل مختلف تصمیم به بازگشت دارند اما روی بازگشت ندارند. برای همین مدتی مخفیانه در تهران زندگی میكنند....