سروان مشغول گفتگو با دختر شكارچی فقید روستا یدالله بیشكوه است و به واقعیتی تكان دهنده می رسد، چوپانی می آید و می گوید در میان جنگل و در پوشش مه، قامتی را دیده است كه جامه ای بلند به تن داشت و یك پایش بر زمین كشیده می شد، در روستا تنها یك نفر این مشخصات را دارد پناه درزنده خیاط روستا. پناه به سروان می گوید با آن كه خدنگ همسرش را به كلفتی در خانه یكی از پولداران واداشته بود ولی وی هرگز حتی برای ضربه ای كوچك نیز به او نزدیك نشده بود چه رسد به كشتن، سروان اما همچنان پناه را مظنون اول این پرونده می داند. فردای آن روز فریده دور از چشم پدر برای آن كه پدرش را از زیر بار شك و گمان پلیس بیرون آورد به سراغ سروان می رود و از نیمه شبی می گوید كه خاله مهتاب و مردی دیگر كه در تاریكی هویتش بر او معلوم نشد مضطرب و هراسان به دیدن پدرش آمدند و پالتویی به او دادند.
گرگ و میش
از 6 آذر از ساعت ساعت 1:00 بامداد به مدت 30 دقیقه
خدنگ پیراسته كه در روستای واتاش به بدنامی شهره است، در خانه ییلاقی خود به ضرب تبر به قتل می رسد. سروان تابان مسئول پیگیری این قتل می شود. او در تحقیق و بازجویی از اهالی روستا به حقیقتی عجیب و تلخ پی می برد...
🗒️سردبیر: مجید نظری نسب 🎬كارگردان: امیر زنده دلان 📑نویسنده: علی دنیوی ساروی 🎧تهیه كننده: ژاله محمدعلی 🕹️افكتور: نازنین حسن پور 🎤صدابردار: رضا طاهری 📽️تصویربردار: محمد وكیلی اقدم 🎞️ساخت تیزر: امیر شعیبی 🖌️گرافیك: احسان پیرولیان 🎭هنرمندان: مهدی نمینی مقدم، سیما خوش چشم، بهادر ابراهیمی، حمید هدایتی، شیرین سپهراد، محمد آقامحمدی، امیر زنده دلان، امیر فرحان نیا، حمید یزدانی، سینا نیكوكار، عباس توفیقی، قربان نجفی، مونا صفی، شهریار حمزیان، مجتبی طباطبایی، معصومه عزیز…
-
10
آذر 1400
-
09
آذر 1400
زمانی كه سروان به تنهایی مشغول پیاده روی و بررسی كلبه اتراق شكارچی فقید روستا یدالله بیشكوه است، در میان مه شبحی را می بیند كه با دیدن او پای به فرار می گذارد. روز دیگر سروان از دختر شكارچی كه كم توان ذهنی ست پرس و جو می كند و پی می برد كه خدنگ در مواقعی دختر معصوم را مورد اذیت و ضرب و شتم قرار می داده است. همان دَم خبری می رسد مبنی بر آن كه چوپانی آمده و می خواهد درباره موضوع بسیار مهمی حرف بزند.
-
08
آذر 1400
در ابتدا مظنونین دو نفرند. یكی معلم روستا، كه انگیزه ای قوی برای كشتن مرد بد نام داشت و دیگری خاله مهتاب پیرزنی كه خدنگ را مسبب معتاد شدن پسرش می دانست. همان شب، زمانی كه سروان تابان احد را برای انجام دادن كاری به روستا می فرستد تلفنش زنگ می خورد، همسرش ماهور است، همزمان كسی بر در می كوبد و جواب سروان تابان را نمی دهد و سروان با فردی در میان تاریكی روبرو می شود اما به حادثه ای از هوش می رود و از تعقیب باز می ماند. پس از به هوش آمدن با نشانه هایی كه به یادش می آید ظنی قوی نسبت به این موضوع پیدا می كند كه شاید قاتل یك زن باشد تابان طی تماس تلفنی از همسر خدنگ پیراسته كه در تهران ساكن است دعوت می كند تا برای پاره ای توضیحات به واتاش بیاید. مژگان ملاح می رسد و پرده از رازهای بسیار بر می دارد این كه او در همه سالهای زندگی اش نه همسر بلكه زندانی همسرش بوده است .
-
07
آذر 1400
سروان تابان مامور دایره جناییِ پلیس، مسئول پیگیری پرونده می شود. همچنین او از میان سربازان حاضر در محل همكاری برمی گزیند. سربازی ساده دل و مهربان به نام احد بُنداد. سروان اولین كسی را كه مورد بازجویی قرار می دهد معلم روستا است. تابان طی سئوال و جوابهایش پی می برد كه معلم به دلیل اتفاقی كه برای مادر یكی از دانش آموزانش افتاده بود، خدنگ را مسئول غیر مستقیم مرگ زن می دانسته و به همین دلیل از وی همواره كینه ای در دل داشته است. در ادامه تحقیقاتِ سروان تابان، خاله مهتاب مورد پرسش قرار می گیرد زنی قدرتمند و شجاع كه دامپروری می كند و یك دختر و یك پسر دارد. از نگاه پیرزن، پسرش كه چند سال است گم شده، توسط خدنگ معتاد شده است نفرت پیرزن از خدنگ، سروان را به این فكر وا می دارد كه خاله مهتاب نیز چون معلم انگیزه ای برای كشتن او داشته است.
-
06
آذر 1400
خدنگ پیراسته كه در روستای واتاش به بدنامی شهره است، در خانه ییلاقی خود به ضرب تبر به قتل می رسد. سروان تابان مسئول پیگیری این قتل می شود. او در تحقیق و بازجویی از اهالی روستا به حقیقتی عجیب و تلخ پی می برد