بهزاد كه عكاس است پس از سالها چند عكس قدیمی مربوط به یكی از روزهای خونین خرمشهر را در اینترنت قرار داد. شخصی به بهزاد پیغام داد زن حاضر در عكس را پس از آن تاریخ زنده دیده و شهید نشده بوده است. بهزاد آشفته از این خبر دوستش طاهر را در جریان گذاشت. طاهر و همسرش وقتی باخبر شدند تصمیم گرفتند پس از سالها به پسرشان حامد بگویند خانوادهی واقعی او نیستند و زن درون عكس كه گمان میكردند در انفجار شهید شده مادربزرگ او بوده است. حامد پس از شنیدن این ماجرا از بهزاد خواست تا برای یافتن مادربزرگش راهی جنوب شوند. آنها راهی شده اما در میانهی راه دچار تصادفی جزئی گشتند. طاهر و گیتی كه بدون اطلاع حامد راهی جنوب شده بودند با بروز این تصادف خود را به بهداری محل بستری حامد رساندند. به دلیل صدمه ماشین بهزاد، حامد ناچار شد بپذیرد سفر را با طاهر و گیتی ادامه دهند. آنها به خرمشهر رسیدند و در هتلی مستقر شدند. علا رسپشن هتل وقتی فهمید آنها به دنبال یافتن فردی به نام بیبی هاجر هستند داستان آنها را برای دوستش شریف (پسر خانوادهی شكوری كه در خرمشهر به خنثی كردن مین مشغول است) بازگو كرد. شریف متوجه شباهت اسمی بیبی هاجر با پیرزنی كه سالهاست با آنها زندگی میكند شد. او به سراغ حامد رفت تا جزئیات این داستان را بشنود و متوجه شد شخصی كه آنها به دنبالش هستند به بیبی هاجر كه با آنها زندگی میكند بسیار شباهت دارد. او خواهرش شیما را از این ماجرا مطلع كرد. بیبی در جریان قرار گرفت و از شریف خواست آنها را به اصفهان ببرد تا واقعیتی را كه سالها پنهان كرده بازگو كند.
در مسیر سفر
29 شهریور تا 11 مهر از ساعت 10:30 به مدت 30 دقیقه
بهزاد سالها پس از جنگ تعدادی عكس را از یكی از روزهای خونین خرمشهر در اینترنت قرار داد. فردی به او در مورد یكی از افراد حاضر در عكس پیغام میدهد كه آن شخص شهید نشده و زنده است...
كارگردان مجید حمزه تهیه كننده اشرف السادات اشرف نژاد نویسنده هانیه نجفی، یاسمن شكرگزار افكتور محمدرضا قبادی فر تاریخ تمرین صدابردار حیدر صفدری بازیگران صفا آقاجانی رامین پور ایمان نازنین مهیمنی ناهید مسلمی مینا شجاع مینو جبارزاده سیما خوش چشم احمد گنجی حمید یزدانی
-
11
مهر 1399
-
10
مهر 1399
بهزاد كه عكاس است پس از سالها چند عكس قدیمی مربوط به یكی از روزهای خونین خرمشهر را در اینترنت قرار داد. شخصی به بهزاد پیغام داد زن حاضر در عكس را پس از آن تاریخ زنده دیده و شهید نشده بوده است. بهزاد آشفته از این خبر دوستش طاهر را در جریان گذاشت. طاهر و همسرش تصمیم گرفتند پس از سالها به پسرشان حامد بگویند خانوادهی واقعی او نیستند و زن درون عكس كه گمان میكردند در انفجار شهید شده مادربزرگ او بوده است. حامد پس از شنیدن این ماجرا از بهزاد خواست تا برای یافتن مادربزرگش راهی جنوب شوند.آنها راهی شده اما در میانهی راه دچار تصادفی جزئی گشتند. طاهر و گیتی كه بدون اطلاع حامد راهی جنوب شده بودند با بروز این تصادف خود را به بهداری محل بستری حامد رساندند. به دلیل صدمه ماشین بهزاد، حامد ناچار شد بپذیرد سفر را با یكدیگر ادامه بدهند. آنها به خرمشهر رسیدند و در هتلی مستقر شدند. علا رسپشن هتل وقتی متوجه شد آنها به دنبال فردی به نام بیبی هاجر هستند آشنایی را در هلال احمر به آنها معرفی كرد. علا داستان جستجوی آنها را برای دوستش شریف(پسر خانوادهی شكوری كه در خرمشهر به خنثی كردن مین مشغول است) بازگو كرد. شریف متوجه شباهت اسمی بیبی هاجر با پیرزنی كه سالهاست با آنها زندگی میكند شد. او به سراغ حامد رفت تا جزئیات این داستان را بشنود و متوجه شد شخصی كه آنها به دنبالش هستند بسیار به بیبی هاجر كه با آنها زندگی میكند شباهت دارد و تصمیم گرفت خواهرش شیما را از این ماجرا مطلع كند.
-
09
مهر 1399
بهزاد كه عكاس است پس از سالها چند عكس قدیمی مربوط به یكی از روزهای خونین خرمشهر را در اینترنت قرار داد. شخصی به بهزاد پیغام داد زن حاضر در عكس را پس از آن تاریخ زنده دیده و شهید نشده بوده است. بهزاد آشفته از این خبر دوستش طاهر را در جریان گذاشت. طاهر و همسرش شوكه از این ماجرا تصمیم گرفتند پس از سالها به پسرشان حامد بگویند خانوادهی واقعی او نیستند و زن درون عكس كه گمان میكردند در انفجار شهید شده مادربزرگ او بوده. حامد پس از شنیدن این ماجرا به دلیل پنهانكاری طاهر و گیتی از آنها فاصله گرفت و از بهزاد خواست تا برای یافتن مادربزرگش راهی جنوب شوند. آنها راهی شده اما در میانهی راه دچار تصادفی جزئی گشتند. طاهر و گیتی كه بدون اطلاع حامد راهی جنوب شده بودند با بروز این تصادف خود را به بهداری محل بستری حامد رساندند. به دلیل صدمه ماشین بهزاد، حامد ناچار شد بپذیرد سفر را با یكدیگر ادامه بدهند. آنها به خرمشهر رسیدند و در هتلی مستقر شدند. علا رسپشن هتل وقتی فهمید آنها به دنبال یافتن فردی به نام بیبی هاجر هستند آشنایی را در هلال احمر به آنها معرفی كرد اما آنها موفق به دیدن او نشدند
-
08
مهر 1399
بهزاد كه عكاس است پس از سالها چند عكس قدیمی مربوط به یكی از روزهای خونین خرمشهر را در اینترنت قرار داد. شخصی به بهزاد پیغام داد زن حاضر در عكس را پس از آن تاریخ زنده دیده و شهید نشده بوده است. بهزاد آشفته از این خبر دوستش طاهر را در جریان گذاشت. طاهر و همسرش شوكه از این ماجرا تصمیم گرفتند پس از سالها به پسرشان حامد بگویند خانوادهی واقعی او نیستند و زن درون عكس كه گمان میكردند در انفجار شهید شده مادربزرگ او بوده است. حامد پس از شنیدن این ماجرا به دلیل پنهانكاری طاهر و گیتی از آنها فاصله گرفت و از بهزاد خواست تا برای یافتن مادربزرگش راهی جنوب شوند.آنها راهی شده اما در میانهی راه دچار تصادفی جزئی گشتند. طاهر و گیتی كه بدون اطلاع حامد راهی جنوب شده بودند با بروز این تصادف خود را به بهداری محل بستری حامد رساندند. به دلیل صدمه ماشین بهزاد، حامد ناچار شد بپذیرد سفر را با یكدیگر ادامه بدهند. آنها به خرمشهر رسیدند و در هتلی مستقر شدند. در اصفهان نیز خانوادهی شكوری برای حفظ كارگاه به بانك مراجعه كردند تا وام بگیرند اما موفق نشدند و این مسئله وضعیت روحی خانواده را دستخوش تغییر كرد
-
07
مهر 1399
بهزاد كه عكاس است پس از سالها چند عكس قدیمی مربوط به یكی از روزهای خونین خرمشهر را در اینترنت قرار داد. شخصی به بهزاد پیغام داد زن حاضر در عكس را پس از آن تاریخ زنده دیده و شهید نشده بوده است. بهزاد آشفته از شنیدن این موضوع دوستش طاهر را در جریان گذاشت. طاهر و همسرش شوكه از این ماجرا تصمیم گرفتند پس از سالها به پسرشان حامد بگویند خانوادهی واقعی او نیستند و زن درون عكس كه گمان میكردند در انفجار شهید شده مادربزرگ او بوده. حامد پس از شنیدن این ماجرا به دلیل پنهانكاری طاهر و گیتی از آنها فاصله گرفت و از بهزاد خواست تا برای یافتن مادربزرگش راهی جنوب شوند.آنها راهی شده اما در میانهی راه دچار تصادف كوچكی گشتند. طاهر و گیتی نیز كه نگران نتیجهی این جستجو بودند بدون اطلاع حامد راهی جنوب شدند. با بروز این تصادف آنها خود را به بهداری محل بستری حامد رساندند و به دلیل صدمه ماشین بهزاد تصمیم گرفتند سفر را با هم دنبال كنند. آنسوی داستان و در اصفهان، خانوادهی شكوری تصمیم گرفتند از بانك وام بگیرند تا شاید بتوانند كارگاه را حفظ كنند
-
06
مهر 1399
بهزاد كه عكاس است پس از سالها چند عكس قدیمی مربوط به یكی از روزهای خونین خرمشهر را در اینترنت قرار داد. شخصی به بهزاد پیغام داد زن حاضر در عكس را پس از آن تاریخ زنده دیده و شهید نشده بوده است. بهزاد آشفته از شنیدن این موضوع دوستش طاهر را در جریان گذاشت. طاهر و همسرش شوكه از این ماجرا تصمیم گرفتند پس از سالها به پسرشان حامد بگویند خانوادهی واقعی او نیستند و زن درون عكس كه گمان میكردند در انفجار شهید شده مادربزرگ او بوده. حامد پس از شنیدن این ماجرا به دلیل پنهانكاری طاهر و گیتی، از آنها فاصله گرفت. او از بهزاد خواست تا برای یافتن مادربزرگش با او در سفر به خرمشهر همراه شود. آنها راهی سفر شدند اما در میانهی راه دچار تصادفی كوچك شدند. در اصفهان نیز اعضای خانوادهی شكوری كه در تلاش بودند مبلغی برای خرید كارگاه فراهم كنند متوجه شدند باید دست به اقدام بزرگتری بزنند و از بانك وام بگیرند تا شاید بتوانند كارگاه را حفظ كنند.
-
05
مهر 1399
بهزاد كه عكاس است پس از سالها چند عكس قدیمی مربوط به یكی از روزهای خونین خرمشهر را در اینترنت قرار داد. شخصی به بهزاد پیغام داد زن حاضر در عكس را پس از تاریخ عكس زنده دیده و شهید نشده بوده است. بهزاد آشفته از شنیدن این موضوع دوستش طاهر را در جریان گذاشت. طاهر و همسرش تصمیم گرفتند پس از سالها به پسرشان حامد بگویند خانوادهی واقعی او نیستند و زن درون عكس كه گمان میكردند در انفجار شهید شده مادربزرگ او بوده. حامد پس از شنیدن این ماجرا بسیار دگرگون شد، از طاهر و گیتی فاصله گرفت و این مسئله زندگی و شغل پزشكی او را دستخوش تغییر كرد. او تصمیم گرفت از رفتن به گنگرهی پزشكی صرف نظر كند و برای یافتن مادربزرگش راهی جنوب شود. او از بهزاد خواست تا همراهیش كند و بهزاد پذیرفت در این راه كنارش باشد.
-
04
مهر 1399
بهزاد كه عكاس است پس از سالها چند عكس قدیمی مربوط به یكی از روزهای خونین خرمشهر را در اینترنت قرار داد. شخصی به بهزاد پیغام داد زن حاضر در عكس را پس از تاریخ عكس زنده دیده و او شهید نشده بوده است. بهزاد آشفته از شنیدن این موضوع دوستش طاهر را در جریان گذاشت. طاهر و همسرش در نهایت تصمیم گرفتند پس از سالها به پسرشان حامد بگویند خانوادهی واقعی او نیستند و زن درون عكس كه گمان میكردند در انفجار شهید شده مادربزرگ او بوده است. حامد پس از شنیدن این ماجرا بسیار دگرگون شد و این مسئله زندگی و كارش را دستخوش تغییر كرد. او به دلیل پنهانكاری طاهر و گیتی از آنها فاصله گرفت و از رفتن به گنگرهی پزشكی صرف نظر كرد. در اصفهان نیز خانواده شكوری به تلاش افتادند تا با فراهم كردن پول، كارگاه را از صاحبش بخرند
-
03
مهر 1399
بهزاد كه عكاس است پس از سالها چند عكس قدیمی مربوط به یكی از روزهای خونین خرمشهر را در اینترنت قرار داد. شخصی به بهزاد پیغام داد زن حاضر در عكس را پس از تاریخ عكس زنده دیده و او شهید نشده بوده است. بهزاد آشفته از شنیدن این موضوع دوستش طاهر را در جریان گذاشت. طاهر و همسرش گیتی در نهایت تصمیم گرفتند پس از سالها به پسرشان حامد بگویند خانوادهی واقعیش نیستند و زن درون عكس كه گمان میكردند در انفجار شهید شده، مادربزرگ او بوده و بهزاد به گمان شهید شدن او، حامد را به طاهر و گیتی سپرده. حامد پس از شنیدن این ماجرا بسیار دگرگون شد و این مسئله زندگی و كارش را دستخوش تغییر كرد.
-
02
مهر 1399
بهزاد كه عكاس است عكسهایی را در ارتباط با یكی از روزهای خونین خرمشهر در اینترنت قرار داد. شخصی به بهزاد در مورد زن حاضر در عكس پیغام داد و اعلام كرد زنده است. بهزاد آشفته از شنیدن این موضوع دوستش طاهر را در جریان گذاشت. طاهر لازم دید همسرش گیتی را مطلع كند كه زن درون عكس شهید نشده و زنده است. آنها در نهایت تصمیم گرفتند پس از سالها واقعیتی را به پسرشان حامد بگویند. حامد متوجه شد آنها خانوادهی واقعی او نیستند و زن درون عكس كه گمان میكردند در انفجار شهید شده مادربزرگ او بوده. حامد شوكه از این خبر به سراغ بهزاد رفت تا داستان را از او بشنود
-
01
مهر 1399
بهزاد كه عكاس است پس از سالها عكسهایی را كه مربوط به یكی از روزهای خونین خرمشهر در زمان جنگ بوده، در اینترنت قرار داد. شخصی به بهزاد در مورد زن حاضر در عكس پیغام داد و اعلام كرد زنده است. بهزاد به دلیل اینكه وجود آن زن با زندگی یكی از نزدیكانش در ارتباط است آشفته از شنیدن این موضوع دوستش طاهر را در جریان گذاشت. طاهر نیز لازم دید همسرش گیتی را مطلع كند كه زن درون عكس شهید نشده بوده است. پس از كش و قوس فراوان آنها تصمیم گرفتند پس از سالها واقعیتی را كه مخفی كرده بودند به پسرشان حامد بگویند. در اصفهان نیز خانواده شكوری با خبر شدند كه صاحب كارگاهی كه در آن سالها مشغول كارند قصد فروش آنجا را دارد و باید آنجا را تخلیه كنند.
-
31
شهریور 1399
بهزاد دوست طاهر، سالها پس از جنگ عكسهایی مربوط به یكی از روزهای خونین خرمشهر را در اینترنت قرار داد. شخصی به بهزاد در مورد زن حاضر در عكس پیغام داد و اعلام كرد زنده است و برخلاف تصور او شهید نشده. بهزاد به دلیل اینكه وجود آن زن با زندگی یكی از نزدیكانش در ارتباط است بسیار آشفته گشت. او به سراغ طاهر رفت و از ماجرای عكس و زنده بودن زن به او خبر داد. طاهر شوكه از این خبر تصمیم گرفت گیتی را نیز در جریان بگذارد.
-
30
شهریور 1399
حامد و همسرش كه پزشك هستند قصد شركت در كنگرهای پزشكی را دارند و قرار است طاهر و گیتی (پدر و مادر حامد) از فرزند آنها نگهداری كنند. در طرف دیگر داستان، بهزاد دوست طاهر، سالها پس از جنگ تعدادی عكس را از یكی از روزهای خونین خرمشهر در اینترنت قرار داد. فردی به بهزاد در مورد یكی از افراد حاضر در عكس پیغام داد و بهزاد به دلیل اینكه گمان میكرد سوژهی عكس شهید شده و حال زنده بودنش، زندگی یكی از نزدیكانش را دستخوش تغییر میكند بسیار آشفته گشت. و اما در اصفهان با خانوادهی شكوریها آشنا شدید كه پس از جنگ به اصفهان كوچ كردهاند و در آنجا مشغول كار و زندگیاند.
-
29
شهریور 1399
روایت گوشهای از زندگی بازماندگان جنگ