مادر مجید، دلش شور می زند و از برادرش میخواهد كه او را قانع كنند به سوریه نرود ولی كسی پیشنهاد مجید را جدی نمی گیرد و آن را یك بازی جدید می خواند ولی مجید برای رفتن مصمم است...
پناه حرم
از 20 دی ماه از ساعت 18:00 به مدت 30 دقیقه
بخشی از زندگی مدافع حرم شهید مجید قربانخانی
تهیه كننده: مهدیه تقی زاده كارگردان: محمد پورحسن نویسنده: مرضیه بامیری گوینده: مهدی نمینی مقدم صدابردار: جعفرجودتی افكتور: محمد رضاقبادی فر بازیگران: ناهید مسلمی- مینو جبارزاده-محمد حسن عشقیان- امیرفرحان نیا- نورالدین جوادیان- محمد آقامحمدی-امیرعباس توفیقی فاطمه رضی- محمد پورحسن- محمد رضاعلی- حمید یزدانی- باحضورافتخاری محسن بهرامی شیرین سپهراد- شقایق فتحی-
-
25
دی 1399
-
24
دی 1399
مجید متحول شده و با دوستانش به مهمانی نمی رود. قلیان را هم ترك كرده است. دلش می خواهد دوستش را در این تحول درونی شریك كرده و با هم عازم سوریه شوند. با این خیال خوش، دوستش عباس را به مسجد می كشاند و از او می خواهد در نماز جماعت شركت كند. اما عباس هیچوقت نماز نخوانده و بلد نیست. بعد از این دیدار، مجید از دوستانش فاصله می گیرد و بیشتر با مرتضی كریمی و بچه های هیات رفاقت میكند. او به عطیه می گوید كه خواب حضرت زهرا (س) را دیده و به او وعده داده كه مجید را پیش خودشان ببرد. مادر مجید دلش شور می زند و از برادرش میخواهد كه او را قانع كنند به سوریه نرود ولی كسی پیشنهاد مجید را جدی نمیگیرد و آن را یك بازی جدید می خوانند. ولی مجید برای رفتن مصمم است و....
-
23
دی 1399
مجید دیر كرده و همه سر میز شام منتظرش هستند. پدر از رفتارهای او عصبانی شده و مقصر را همسرش می داند كه لی لی به لالای مجید میگذارد و حمایتش میكند. بالاخره مجید می اید از اینكه همیشه تحت مراقبت و حساسیت خانه است عصبانی شده و قهر میكند. عطیه نازش را میكشد و او را سر میز می كشاند .پدر متوجه پیراهن استین دار مجید میشود و وقتی دست خالكوبی شدهی مجید را می بیند عصبانی میشود و سرش فریاد میزند. مجید هم قهر میكند و از خانه بیرون می آید و توی قهوه خانه با مرتضی كریمی و دوستش اشنا می شود. انها قصد دارند به سوریه بروند. با مرتضی دوست می شود و همراهش به هیئت میرود. انجا برای حضرت زینب مداحی می شود و مجید منقلب شده و تصمیم می گیرد هر طور شده مدافع حرم بشود
-
22
دی 1399
مجید تمام وقتش را در قهوه خانه می گذراند و همیشه دوستانش را مجانی به چای و قلیان دعوت میكند. وقتی با دوستش در كافه است مادر تماس می گیرد و از او می خواهد كه برای بردن آش نذری به مدرسه ی عطیه كمك كند. او هم دوستانش را ترك و امر مادر را اطاعت میكند. آش را به مدرسه می برند ولی از آنجایی كه دبیرستان دخترانه است مدیر او را در اتاق خودش حبس میكند تا دخترها در آرامش آش نذری را بخورند. ولی مجید باز هم دسته گل به آب می دهد و گوشی موبایلش را مقابل بلندگوی مدیر می گذارد و آهنگ های شادش در كل مدرسه پخش می شود و دخترها همنوایی میكنند و می رقصند مجید با دوستانش توی استخر ادا بازی میكنند و آنجا متوجه طرح خالكوبی دست رفیقش عباس می شود .اصرار میكند به او آدرس خالكوبی را بدهد و لی عباس می گوید خودش از این خالكوبی پشیمان است و سعی دارد مجید را منصرف كند.
مادر موقع شستن لباس ها متوجه پاقوی ضام ندار در جیب مجید میشود و او را نصیحت میكند كه كمی پول جمع كند و فكر اینده اش باشد .او هم از مادر خواهش میكند تا پدر را راضی كند و او برای خودش یك قهوه خانه ی مستقل بزند -
21
دی 1399
-
20
دی 1399
خانواده ی قربانخانی برای عروسی به شهرستان می روند انجا مجید طبق معمول شیرین كاری میكند و خودش را به جای عروس جا می زند و همه را می خنداند .پس از بازگشت از عروسی ،مجید راهی سربازی میشود .به رفتن راضی نیست و تهدید میكند كه خیلی دوام نمی اورد. پدرش افضل به واسطه ی حضورش در جنگ هشت ساله، نامه گرفته و بخشی از خدمت پسرش بخشیده میشود .محل خدمتش تهران است .اما به واسطه ی اشنایی كه در پادگان دارند خیلی به مجید سخت نمی گذرد و همان ماه اول جشن تولدش در دوره اموزشی و با حضور خانواده اش برگزار میشود