یكتا كه در زمان جاری شدن سیل آق قلا درآن منطقه حضور داشته، بعد ازمرگ همسر خود سعید كه در جریان كمك رسانی به سیل زدگان دچار حادثه شده و غرق می شود. با وجود بارداری برای كمك در منطقه می ماند و پس از سپری شدن چند ماه برای به دنیا آمدن پسرش به شهرخود مشهد باز می گردد. بعد ازمدتی با فراگیر شدن بیماری كرونا او كه پرستار است در بخش مراقبتهای ویژه مشغول به كار می شود. از طرفی با كمك دیگران تمام سعی خود را می كند تا بتواند علاوه بر كمك به بهبود بیماران كرونایی، به خانواده هایی كه در اثر این بیماری دچار مشكل اقتصادی شده اند نیز كمك كند و همچنین با تشویق مردم به رعایت پروتكل های بهداشتی و آگاهی بیشتر از این بیماری، كمك كند تا با قطع زنجیره انتقال آمار بیماران و فوت شدگان كمتر گردد. یكتا در این مدت سه نفر از دوستان خود را كه پرستار بودند و تعدادی از همكاران كادر درمان را از دست داده است. حالا خود یكتا به كرونا مبتلا شده است...
ققنوس در موج
از 6 دی از ساعت 6:15 به مدت 15 دقیقه
درآخرین روز سال 98سعید برای خرید از روستا به شهرستان گومیشان می رود.اما درآنجا متوجه می شود كه دراثربارندگیهای دو روز گذشته آق قلا دچار سیل گرفتگی شده وسیلاب از آق قلا به سمت گومیشان جاری شده است.
-
26
دی 1399
-
25
دی 1399
یكتا پس از سیل آق قلا و از دست دادن همسرش سعید در این سیل با وجود بارداری در منطقه سیل زده برای كمك می ماند. با نزدیك شدن زمان بارداری به شهر خود مشهد بازمی گردد بعد از به دنیا آمدن پسرش سالار، با همه گیر شدن بیماری كرونا و درگیر شدن كادر درمان برای مراقبت و بهبود، بیماران كرونایی، یكتا ناچار است به دلیل شرایط فرزند خود را كمتر ببیند. حالا سالار یكساله شده است و یكتا افسوس می خورد كه نتوانسته است مانند سعید در تمام لحظات زیبای اولین دندان درآوردن سالار، اولین قدم برداشتنش و اولین كلمه گفتنش در كنار او باشد، اما از طرفی بسیار خوشحال است كه در این شرایط با توجه به پرستار بودنش توانسته كمكی برای بهبود بیماران و كاهش آمال آنها باشد.
-
24
دی 1399
یكتا پرستار بخش مراقبت های ویژه است او در دوران همه گیری كرونا به همراه تمام كادر درمان، برای بهبودی بیماران تلاش می كنند. اما بیماری همچنان در حال رشد است و هر روز جان تعداد زیادی را
می گیرد و خانواده های زیادی را داغدار عزیزشان می كند. محمد، پسری كه سالها از مادر خود مراقبت می كرده و همیشه در كنار او بوده حالا بدلیل مرگ بر اثر بیماری كرونا، مجبور به ترك و تنها گذاشتن مادر می شود. خانواده ها حتی نمی توانند برای عزیزانشان مراسم بگیرند. -
23
دی 1399
در دوران سخت همه گیری بیماری كرونا، هركس سعی می كند در حد توان خود برای گذر سریع و بهتر از این دوران كمك كند، از كسانیكه با رعایت كامل تمام پروتكل های بهداشتی سعی در قطع این زنجیره همه گیری دارند تا اشخاصی كه برای بهبود وضع اقتصادی آسیب دیدگان تلاش می كنند. در این میان یكتا كه خود پرستار است ، همراه با تمام كادر درمان ماههاست كه با تلاش شبانه روزی سعی در درمان بیماران كرونایی دارند. ایرج پدر شوهر یكتا كه پسر پزشك خود را در سیل آق قلا از دست داده است، در این شرایط برای كمك تصمیم می گیرد اجاره بهای مغازه های خود را از مستاجرین كه دراین مدت درآمدی نداشته اند دریافت نكند و علیرضا پدر یكتا كه خادم حرم است، با كمك یكتا و خدام دیگر و كاركنان آستان قدس رضوی، تعداد زیادی از كارگران روزمزد را به بهانه كار جمع كرده و آنها را به یك ورزشگاه می برند و درآنجا با برگزاری جشن وا هداء بسته های مالی و مواد غذایی از طرف آقا امام رضا، سعی می كنند كمكی هرچند كوچك به این قشر زحمت كشیده كرده باشند.
-
22
دی 1399
در جریان همه گیری بیماری كرونا، برای قطع زنجیره بیماری، قوانین رعایت پروتكل های بهداشتی، فاصله گذاری اجتماعی و محدودیت های رفت و آمد درون شهری و برون شهری، وضع می گردد.اما با وجود آمار بالای كشته شدگان، هنوز عده ای این بیماری را جدی نگرفته و با رعایت نكردن قوانین باعث بیشتر شدن تعداد مبتلایان به این بیماری می شوند. از طرف دیگر یكتا و عده ای كثیری از مردم با راه اندازی موج دیگری از همدلی، سعی دارند تا با هر گونه كمكی، از سختی شرایط موجود بكاهند. در این میان آقای حقیقی كه جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس است وقتی متوجه می شود كه همسایه شان كه مبتلا به كرونا ست و در قرنطینه خانگی، بدلیل وخامت حالش نیاز به دستگاه اكسیژن دارد، دستگاه خود را به همسایه اش می دهد، كه او تا زمان بهبودی از آن استفاده كند.
-
21
دی 1399
یكتا پرستار بخش مراقبت های ویژه در زمان همه گیری بیماری كرونا، به مراقبت از بیماران كرونایی مشغول است. او كه سال گذشته تجربه سیل در منطقه آق قلا را داشته و در جریان آن همسر خود را از دست داده است، میداند كه حالا نیز برای گذشتن از دوران سخت این بیماری نیاز دوباره به همدلی و كمك مردم است. او كه متوجه شده خانواده های زیادی بر اثر محدودیت های كرونایی دچار مشكلات اقتصادی شده اند مخصوصا كسانی كه مرد خانه كارگر روزمزد بوده و یا زنان سرپرست خانواده، تصمیم می گیرد با كمك دیگران و با راه اندازی مشاغل خانگی مانند ساخت و فروش عروسك، كمك كوچكی به آنان كند.
-
20
دی 1399
یكتا درجریان سیل گومیشان درنوروز 98همسر پزشك خود سعید را ازدست می دهداوباوجود بارداربودن چندماه برای كمك به سیل زدگان درمنطقه مانده وبانزدیك شدن زمان زایمان به شهرخود مشهد بازمی گردد.بعد ازتولد پسرش سالاردر اواخر سال 98 با همه گیر شدن بیماری كرونا اوبعنوان پرستار دربخش مراقبتهای ویژه ازبیماران كرونایی پرستاری می كند.با افزایش بیماری واعمال محدودیت وقرنطینه، یكتا متوجه می شود كه ستاره ،خواهر زاده اش نگران كبوترهای پار ك نزدیكشان است كه بدلیل كمتر شدن تردد مردم ، بدون غذا مانده اند او به ستاره كمك می كند تا جایی برای غذا دادن به پرندگان درست كند.
-
19
دی 1399
یكتا پس ازبازگشت از شمال و در جریان همه گیر شدن بیماری كرونا در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان، در حال پرستاری از بیماران كرونایی است. او در طی تماس با یكی از دوستانش به نام فرشته متوجه می شود كه او به بیماری كرونا مبتلا شده است. این خبر برای یكتا بسیار دردناك است چون در طی این چند ماه او دو نفر از دوستان زمان دانشگاه خود را كه یكی دربیمارستان امام خمینی تهران و دیگری در بیمارستان میلاد لاهیجان مشغول به خدمت بوده اند را در اثر ابتلا به كرونا از دست داده است و حالا فرشته، سومین نفر از آن جمع دوستانه نیز به این بیماری مبتلا شده. یكتا ازصمیم قلب برای اوآرزوی سلامتی می كند.
-
18
دی 1399
یكتا كه در روستایی نزدیك گومیشان پرستاراست همسر خود رادرجریان سیل نوروز 98 ازدست می دهد. او با وجود بارداری بعد از اینكه چند ماه در منطقه سیل زده مانده و به آسیب دیدگان كمك می كند با نزدیك شدن زمان زایمانش به شهر خود مشهد بازمی گردد. نوروز سال 99 است، یكتا به دلیل شیوع بیماری كرونا مدت دوماه است كه دربیمارستان مشهد مشغول خدمت به بیماران كرونایی است و به دلیل واگیر داربودن این بیماری تمام این مدت دربیمارستان مانده و از دیدن كودك خردسال خود محروم بوده است. او كه به شدت دلتنگ پسرش سالار و خانواده اش است، برای روحیه بخشیدن به بیماران و همكاران خود سفره هفت سین را در بیمارستان چیده و سال نو را در كنار آنها به دور ازخانواده، تحویل می كند.
-
17
دی 1399
یكتا كه پرستار است همسر پزشك خود، سعید را در جریان سیل گومیشان از دست می دهد. بعد ازمرگ سعید یكتا با وجود اینكه بارداراست درمناطق سیل زده می ماند و تمام تلاش خود را برای كمك به آسیب زدگان به كارمی برد. او بعد از چند ماه به شهر خود مشهد بازمی گردد. پدر یكتا كه خادم حرم امام است با كمك دیگرخدام و مسئولین آستان قدس چند كامیون وسایل اولیه و مواد غذایی برای كمك به سیل زدگان آماده و راهی شمال می كنند. یكتا ازپدر می خواهد كه در این سفر همراه او باشد تا با رفتن به سرمزار همسر خود كه در حادثه سیل گومیشان و درحین كمك رسانی جان خود را ازدست داده و در همان نزدیكی به خاك سپرده شده است، دلتنگیش را آرام كند. آنها پس از رسیدن به شمال متوجه می شوند كه مردم آ ق قلا با وجود اینكه هنوز درشرایط سختی به سر می برند اما با كمك هم، برای آسیب دیدگان سیلی كه به تازگی در سیستان و بلوچستان رخ داده كمك جمع آور ی كرده اند.
-
16
دی 1399
یكتا كه در حادثه سیل آق قلا و گومیشان همسر خود سعید را كه در حال كمك رسانی به سیل زدگان بوده، از دست می دهد، تصمیم می گیرد با وجود باردار بودن در منطقه سیل زده بماند و بعنوان پرستار و امدادگر به آسیب دیدگان كمك كند.یكتا در جریان كمك به پیر زنی كه به درمانگاه مراجعه كرده، متوجه می شود، زمانی كه پیر زن در منزل نبوده دزدان به خانه او دستبرد زده و تمام وسایل زندگیش را برده اند.یكتا كه از بی وجدانی عده ای كه با وجود شرایط سخت در این شهر سیل زده، اندك دارایی پیرزنی تنها را به یغما برده اند، آزرده شده است، تصمیم میگیرد به پیرزن كمك كند.او كه در ماههای آخر بارداری خود است تمام وسایل زندگیش را به كمك آرش، همسر مهتاب، به خانه پیر زن می برند و پس از هشت ماه كه در مناطق سیل زده در حال كمك رسانی به مردم بوده است، به زادگاه خود مشهد باز می گردد تا بتواند كودكش را در كنار مادر بدنیا بیاورد.
-
15
دی 1399
یكتا پرستار است، او همسر پزشك خود را در جریان سیل گومیشان و درحین كمك رسانی به مردم از دست می دهد. او پس از خاكسپاری همسرش سعید تصمیم می گیرد به آق قلا رفته و به سیل زدگان آن منطقه كمك كند. در جریان كمك رسانی متوجه می شود كه تعدادی از آسیب دیدگان سیل، بعد از گذشت شش ماه، بدلیل از دست دادن تمام دارایی خود و نامعلوم بودن آینده و شرایط نامناسب دچار افسردگی شده اند. او تلاش می كند تا با كمك تعدادی از پزشكان داوطلب، یك تیم روانكاوی برای جلوگیری و درمان آسیب های وارده به سیل زدگان، تشكیل دهد. با نزدیك شدن به ماه مهر و بازگشایی مدارس، یكتا به همراه مهتاب و با كمك اهالی، مدرسه ای شبانه روزی در محلی كه از سیل در امان مانده، بنا می كنند تا دانش آموزان سیل زده از تحصیل عقب نمانند.
-
14
دی 1399
یكتا كه پرستار است همسر خود سعید را كه پزشك بوده در اثر حادثه ای، درجریان كمك رسانی به سیل زدگان گومیشان از دست می دهد.او كه برای گذراندن طرح سعید به روستایی در منطقه ای محروم آمده بودند، بعد ازمرگ سعید و با وجود اصرار اطرافیان كه بدلیل باردار بودنش از او می خواهند كه بهمراه آنها به شهر خود مشهد باز گردد، تصمیم می گیرد به منطقه سیل زده آق قلا كه آسیب زیادی دیده است، برود. و به سیل زدگان كمك كند.یكتا در آنجا با دختری به نام نرگس آشنا می شود كه قبل از سیل قرار بوده با پسرعموی خود ازدواج كند اما جاری شدن سیل همه چیز را خراب می كند.یكتا پس از صحبت با نرگس و بزرگان آنجا، و با كمك دیگران تصمیم می گیرند كه جشن ازدواج نرگس و پسر عمویش را به همراه سی و چهار زوج دیگر كه شرایطی مشابه نرگس داشتند، را در محل اسكان موقت برگزار كنند.
-
13
دی 1399
یكتا بهمراه همسرش سعید كه پزشك است و درحال گذراندن طرح خود ، در درمانگاه روستایی نزدیك گومیشان مشغول به كار هستند.در جریان سیلاب منطقه آق قلا وگومیشان سعید كه بعنوان نیروی امدادی مشغول كمك رسانی به سیل زدگان است دچار حادثه شده وغرق می گردد .پدر ومادر سعید ویكتا برای خاكسپاری سعید ازمشهد به روستا می آیند.بعدازمراسم آنها ازیكتا می خواهند كه بهمراهشان به مشهد برودامایكتا كه پرستار است با وجود بارداربودن تصمیم می گیرد در منطقه سیل زده آق قلاكه به شدت آسیب دیده است برود ومانند همسرش به آسیب دیدگان كمك كند.در آق قلا ودر حین كمك رسانی متوجه می شود نوجوانی بنام سلیم با بخطر انداختن جان خود وبا شنا برای سگی كه با توله هایش بر روی پشت بام خانه ای كه دور آن را آب فراگرفته گیر كرده اند ، غذا می برد.یكتا باكمك چند نفر به سلیم كمك می كند تا باقایق، سگ وتوله های تازه بدنیا آمده اش را بجای خشك و امنی منتقل كند.
-
12
دی 1399
سعید كه پزشك است در حال گذراندن طرح خود در روستایی نزدیكی گومیشان است. او همراه همسر پرستارش یكتا در حال خدمت در درمانگاه روستا هستند. در جریان سیل گومیشان سعید و دوستش آرش با قایق در حال كمك رسانی به سیل زدگان هستند كه دچار حادثه می شوند و سعید دراثر غرق شدن قایق ناپدید می شود. یكتا كه ازهمسر خود بی خبر مانده همراه دوستش مهتاب به گومیشان می روند. در آنجا از وضعیت سعید با خبر می شود اما آرش دوست سعید و همسر مهتاب به آنها اطلاع می دهد كه روستاییان در چند كیلومتری گومیشان شخصی را پیدا كرده اند، آنها برای شناسایی به محل می روند و در آنجا با پیكر بی جان سعید مواجه می شوند. یكتا كه می خواست خبر بارداریش را به عنوان هدیه در آغاز سال نو و هنگام تحویل ساعت به سعید بگوید و به دلیل مشكلات پیش آمده نتوانسته بود بعد از مواجه شدن با پیكر بی جانش این خبر را به او می دهد و از سعید می خواهد كه به خاطر بی خبر گذاشتنش او را ببخشد. یكتا پس از خاكسپاری سعید با وجود مخالفت اطرافیان تصمیم می گیرد برای كمك به سیل زدگان در منطقه بماند.
-
11
دی 1399
یكتا و سعید در درمانگاه روستایی درحال انجام خدمت هستند. سعیدبرای خرید به شهر گومیشان می رود ولی با جاری شدن سیل در آنجا، او كه پزشك است به همراه دوستش آرش برای كمك به سیل زدگان در گومیشان می ماند. درجریان كمك رسانی، قایق آنها دچار حادثه شده و سعید ناپدید می گردد. یكتا كه به خاطر بی خبری نگران سعید است به همراه مهتاب همسر آرش راهی گومیشان می شوند. درآنجا آرش همراه امدادگران دیگر در حال جستجو برای پیدا كردن سعید هستند. آنها دو جنازه را ازمیان گل لای سیلاب خارج می كنند اما موفق به پیدا كردن سعید نمی شوند و امیدوار می شوند، چون سعید شناگر ماهری است توانسته باشد در منطقه ای دورتر خود را نجات دهد. یكتا و مهتاب با دشواری خود را به گومیشان می رسانند و در آنجا یكتا باخبر می شود كه سعید ناپدید شده است او كه بسیار نگران است از آرش می خواهد كه تمام تلاشش را برای پیدا كردن سعید به كار گیرد.
-
10
دی 1399
سعید به همراه همسر پرستار خود یكتا، در حال گذراندن طرح پزشكی خود در روستایی نزدیك گومیشان است. در روز آخر سال او برای خرید به گومیشان رفته كه در آنجا دچار سیلاب می شود. سعید همراه دوست خود كه امدادگر است برای كمك در گومیشان می ماند. قایقی كه سعید و آرش و تعدادی از سیل زدگان و امدادگران در آن هستند بر اثر برخورد با پل دچار حادثه می شود و در پی آن سعید و دو نفر دیگر در سیلاب گم می شوند. یكتا كه از سعید بی خبر مانده نگرانی خود را با پدر و مادر درمیان می گذارد. آنها سعی درآرام كردن او دارند؛ اما یكتا تصمیم می گیرد همراه مهتاب برای به دست آوردنی خبری از سعید به گومیشان برود.
-
09
دی 1399
یكتا بهمراه همسرش سعید، در درمانگاه یك روستا مشغول به خدمت هستند. سعید در روز آخر سال به گومیشان می رود و در آنجا با جاری شدن سیلاب، گرفتار می شود.ی كتا بهمراه دوست خود مهتاب به تنهایی سال را تحویل می كنند .آرش همسر مهتاب نیز كه جزء نیروهای هلال احمر است برای كمك به گومیشان فراخوانده شده است. مهتاب از صحبتهای یكتا متوجه می شود كه او بارداراست. سعید و آرش مجبور می شوند بدلیل شرایط پیش آمده برای كمك وامداد به مردمی كه دچار سیل شده اند در گومیشان بمانند. در روزپنجم درحالیكه سعید و آرش بهمراه چند نفر از نیروهای امدادی، درحال جابجا كردن تعدادی از سیل زدگان با قایق هستند دچار حادثه می شوند.
-
08
دی 1399
یكتا پرستار است اوبهمراه همسر پزشك خود ، سعید ، در درمانگاه یك روستا مشغول به خدمت هستند.در روز آخرسال سعید برای خرید به گومیشان می رود.در آنجا باخبر می شود كه سیلاب به سمت گومیشان درحال جاری شدن است.سعید به همراه دوست خود ، آرش برای كمك درگومیشان می مانند.یكتا بهمراه مهتاب همسر آرش كه در روستا دوست وهمیسایه آنها هستنددر كنار سفره سال جدید رابدون حضورسعید وآرش آغازمی كنند.آنها به واسطه پدر یكتا كه خادم حرم امام رضااست، وقت ساعت روبه گنبد حضرتدعا می كنند.
مهتاب ازصحبتهای یكتا متوجه می شود كه اوباردار است ومی خواسته این خبر رادر وقت ساعت بعنوان هدیه ، به سعید بگوید -
07
دی 1399
یكتا و سعید در درمانگاه روستایی مشغول به خدمت هستند. یكتا پرستار است و سعید همسر او كه پزشكی خوانده است برای گذراندن طرح خود این روستای محروم را انتخاب كرده است. در آخرین روز سال 98 سعید برای خرید از روستا به شهرستان گومیشان می رود. اما درآنجا متوجه می شود كه در اثر بارندگیهای دو روز گذشته آق قلا دچار سیل گرفتگی شده و سیلاب از آق قلا به سمت گومیشان جاری شده است. سعید به همراه دوست خود آرش كه عضو هلال احمر است در گومیشان می مانند تا در ساخت سیل بند كمك و همراهی كنند.