آقا پرویز اون قدر از آقا ظفر كینه به دل گرفته بود كه خودش رو زد به فراموشی و نهایتا ازش اعتراف گرفت. اما همه اینها حرفه. قدسی خانم راست میگه كینه هم مثل غده سرطانیه، شاید اصلا ندونیم اول چه جوری و چرا درست شده....
كلینیك
از 28 اسفند از ساعت 6:15 به مدت 15
نسرین و ناهید، دو تا خواهر مهربونین كه طبقات بالایی مادر و پدرشون زندگی می كنند و به خاطر شیوع ویروس كرونا، حسابی هوای پدر و مادرشون رو دارند. اما همسرانشون،آقا محسن و آقا پژمان كه شریك هم دیگه بودند، درست تو همین شب عیدی، به مشكل بر خوردن
كارگردان مهرداد عشقیان تهیه كننده اشرف السادات اشرف نژاد نویسنده زینب آرمند افكتور سعید نعمتیان صدا بردار فرزاد شریفی بازیگران مهرداد عشقیان مجتبی طباطبایی ماندانا محسنی بهادر ابراهیمی ماندانا اصلانی سیما خوش چشم حمید یزدانی مونا صفی محمد آقا محمدی مهرخ افضلی فریبا طاهری محمد پور حسن راضیه مومیوند
-
13
فروردین 1400
-
12
فروردین 1400
آقا ظفر كه حالا مدیریت مجموعه رو به عهده گرفته، ساعت و مقررات برای این ملاقات های از پنجره با كوچه برای اون ها در نظر گرفته. اما این وسط آرتین جریان پول گرفتن آقا ظفر از بعضی ها رو هم به قدسی خانم لو داد كه این مسئله باعث رنجش این خواهر از برادرش شد. خلاصه همه چیز به هم پیچید تا جایی كه نازنین و یاسمین كه باز هم دلشون به حال بابا بزرگشون سوخته بود؛ ایشون رو برداشتن و با ماشین رفتن كه یه دوری در سطح شهر تهران بزنن كه متاسفانه تصادف كردن....
-
11
فروردین 1400
آقا پرویز ناغافل در پی جر و بحثی كه با قدسی خانم داشت، مبتلا به آلزایمر شد و رفت به پونزده سالگیش. خب مسلما فعلا از دست هیچ كسی كاری بر نمیاد، نمیدونم ناهید خانم تصمیم داره با این مشكل چی كار كنه بنده خدا سرش گرمِ مهمون های تازه وارد و مدیریت كردن كلینیك از راه دوره. درسته كه ظفر خان خودش یه تنه مدیریت مجموعه رو به عهده گرفت و بیمارهای كرونایی رو به سه دسته تقسیم كرده اما ظاهرا بیشتر به فكر منبع درآمد و مسائل اقتصادیه. چون اینجور كه ناهید خانم از شوهرش آقا پژمان شنیده، ظفر خان یه پایگاه كار اجباری هم توی همون واحد درست كرده. امیدوارم ماجرا ختم به خیر بشه! منظورم جریان آلزایمره و گرنه بابت كرونا خیالم راحته. خداروشكر وضعیت بیمارها خیلی بد نیست. ظفر خان هم از پس پرستاری ازشون بر اومده....
-
10
فروردین 1400
به طور ناگهانی،ظفر خان تونست با وجود یه سوسك آرتین رو مهار كنه. فكرش رو بكنید، آرتین، پسری كه از هیچ چیز و هیچ كس نمی ترسید، فوبیای حشرات داشت! اما از طرفی ناهید خانوم از جریان اون مسابقه با خبر شد و این بار واقعا به طور جدی، قوانین جدید وضع كرد و پدر و مادرش رو دوباره توی خونه زندانی كرد. قرار بر این شد كه با توجه به زیاد شدن مهمان ها یا به طور دقیق تر، بیماران كلینیك واحد اول یك مدیر برای اون واحد انتخاب بشه تا بهتر از پسِ قوانین بر بیان! اگرچه، این میون، یكی باید پرویز خان رو كنترل كنه!
-
09
فروردین 1400
درسته كه آقا پژمان ناراحت شد كه شایگان خواستگار دخترشه و اون تازه از ماجرا با خبر شده؛ درسته كه نسرین خانم مجبور شد با حفظ پرتكل های بهداشتی بره داخل واحد كرونایی ها؛ اما همه چیز خوب پیش می رفت؛ اگر آرتین به لحاظ ذهنی وارد شخصیت فیلم ترسناكی نمی شد كه ظفر خان به فرمایش یاسمین خانم بهش نشون داده بود. زن بیچاره كم مونده بود قلبش از ترس بایسته. البته نه به اندازه وقتی كه پنج تا بیمار كرونایی كه همه از بستگان دور همسرش، آقا محسن بودن رو دید.....
-
08
فروردین 1400
خب وقتی بزرگترها از مسائل گذشته عبور نمی كنن و توش كه مثل یك باتلاق شده، دست و پا می زنن، نمیشه توقع داشت، كه آینده خوبی برای نسل های بعدیشون ساخته بشه. اینجوریه كه آقا پرویز با وجود كینه ای كه از برادر خانومش، یعی آقا ظفر داشت، تصمیم به یه مسابقه گرفت و نوه هاش رو فرستاد كه این خبر رو به ظفر خان بدن. اما همون جا بود كه به طور ناگهانی، ظفر خان تونست با وجود یه سوسك آرتین رو مهار كنه. فكرش رو بكنید، آرتین، پسری كه از هیچ چیز و هیچ كس نمی ترسید، فوبیای حشرات داشت! اما از طرفی ناهید خانوم از جریان اون مسابقه با خبر شد و این بار واقعا به طور جدی، قوانین جدید وضع كرد و پدر و مادرش رو دوباره توی خونه زندانی كرد. قرار بر این شد كه با توجه به زیاد شدن مهمان ها یا به طور دقیق تر، بیماران كلینیك واحد اول یك مدیر برای اون واحد انتخاب بشه تا بهتر از پسِ قوانین بر بیان! اگرچه، یكی باید پرویز خان رو كنترل كنه!
-
07
فروردین 1400
درسته كه جر و بحث های ظفر خان و پرویز خان ادامه پیدا كرد، درسته كه پرویز خان از قدسی خانم ناراحت شد كه چرا داره غذای مورد علاقه برادرش، یعنی ظفر خان رو می پزه. درسته كه آقا پژمان ناراحت شد كه شایگان خواستگار دخترشه و اون تازه از ماجرا با خبر شده. درسته كه نسرین خانم مجبور شد با حفظ پروتكل های بهداشتی بره داخل واحد كرونایی ها اما همه چیز خوب پیش می رفت اگر آرتین به لحاظ ذهنی وارد شخصیت فیلم ترسناكی نمی شد كه ظفر خان به فرمایش یاسمین خانم بهش نشون داده بود. زن بیچاره كم مونده بود قلبش از ترس بایسته. البته نه به اندازه وقتی كه پنج تا بیمار كرونایی كه همه از بستگان دور همسرش، آقا محسن بودن رو دید....
-
06
فروردین 1400
بعد از اومدن دایی ظفر و آرتین اوضاع به شدت بدتر شد. ناهید خانم كه خودش توهم بیماری كووید نوزده رو زد و شرایطش خیلی حاد شد. اما آگاه شدن پرویز خان از حضور شخص دایی ظفر و اون دعواها و آتش سوزی كوچكی كه آرتین به راه انداخت، باعث شد موقتا ناهید خانم توهم بیماری رو فراموش كنه و تلاش كنه تا شرایط به حالت قبل برگرده. با اومدن فردی به نام شایگان بدتر شد.....
-
05
فروردین 1400
ناهید خانم كه خودش توهم بیماری كووید نوزده رو زد و شرایطش خیلی حاد شد. اما آگاه شدن پرویز خان از حضور شخص دایی ظفر و اون دعواها و آتش سوزی كوچكی كه آرتین به راه انداخت، باعث شد موقتا ناهید خانم توهم بیماری رو فراموش كنه و تلاش كنه تا شرایط به حالت قبل برگرده.
-
04
فروردین 1400
با اضافه شدن آرتین همه چیز بد تر شد. با اومدن ملاقاتی های توی كوچه برای آقا ظفر هم همین طور و در نهایت پرویز خان كه به كمك یاسمین برای هواخوری تا حیاط اومده بود از وجود ظفر خان تو كلینیك خود ساخته طبقه اول، باخبر شد....
-
03
فروردین 1400
آرتین پسر بچه شاد و شنگول، به جمع بیمارها اضافه شده بود و آقا پرویز، پدر ناهید و نسرین، قصد داشت یه سر به بیمارها بزنه و ببینه این بچه چرا تا این حد شیطنت میكنه. اما مسلما با ممانعت دخترهایش روبرو شد. ناهید به هر ترفند و حیله ای بود، پدر رو بالا نگه داشت. اما پرویز خان خیلی به همه چیز مشكوك بود....
-
02
فروردین 1400
دایی ظفر هم كه مبتلا به نوع خفیف كرونا بود، به اون خونه اضافه شد و مشكلاتش رو هم با خودش به همراه آورد. مثلا یادتونه كه دایی ظفر چون حس بویایی و چشاییش رو از دست داده بود، اصرار داشت كه حتما خودش آشپزی كنه و با هر ترفندی بود، از اون زندان كوچكی كه ناهید براشون ساخته بود؛ فرار كرد و خودش رو به آشپزخونه رسوند. البته كه ناهید و نسرین ماجرا رو فهمیدن و همون لحظه ای كه قصد داشتن، همه چیز رو به حالت اولیه برگردونن، یه مهمون ناخونده كرونایی دیگه یا بهتره بگم، یه بیمار مراجعه كننده به كلینیك هم به جمعشون اضافه شد! آرتین خان دوازده ساله از تهران!
-
01
فروردین 1400
دامادهای خانواده ثابتی كه هر دو كرونا گرفتن و فعلا تحت درمانن. اما ماجرای باز شدن پای دایی خانواده، یعنی دایی ظفر به محل قرنطینه پژمان و محسن، در پی ابتلای ایشون به كرونا، واقعا ناهید رو كه وسواسی بود و حالا هم به خاطر بیماری وسواس بیشتری پیدا كرده؛ نگران كرده بود. اما ماجرا فقط حضور دایی ظفر به عنوان یه بیمار كرونایی نبود، آقا پرویز و قدسی خانوم از حضور ایشون توی اون خونه بی اطلاع بودن و چون آقا پرویز سالها با ایشون قهر و قطع رابطه كرده بود و حتی دخترهاش رو قدغن كرده بود كه داییشون رو ببینن؛ خب این مسئله كار دخترها و نوه هاش رو سخت تر كرد؛ كه تلاش كنن، پرویز خان از حضور ایشون مطلع نشن. ولی ناهید بیكار نمی نشینه و....
-
30
اسفند 1399
خانواده ثابتی ناهید دختر بزرگ اون خانواده، وسواس شدیدی داره و این وسواس بیماری بعد از فراگیر شدن این ویروس كرونا، مسلما بدتر هم شده. پس بیشتر دستورات از جانب ناهید خانم صادر میشه و مابقی هم مجبورن عمل كنن. مثلا آقا محسن بیچاره رو كه مبتلا شده توی یه اتاق زندانی كردن و ناهید، شوهر خودش رو، یعنی آقا پژمان رو هم به همین ترتیب پیش آقا محسن قرنطینه كرد. خب این دو تا با هم مشكل پیدا كردن و سایه هم رو با تیر می زنن.....
-
29
اسفند 1399
تمام اعضای خانواده تست كرونا دادند و متوجه شدند، محسن متاسفانه مبتلا به این ویروس منحوس شده. نسرین و یاسمین خونه رو ترك كردند و محسن رو تنها تو خونه گذاشتند. تنها تو خونه كه چه عرض كنم، زندانیش كرد و در رو به روش قفل كرد! حالا نسرین و یاسمین در به در دنبال جایی برای اقامتند توی اون ساختمون، اما تنها خواهرش، یعنی ناهید همچین چیزی رو تا روشن شدن جواب تمام آزمایش ها قدغن كرده. آخه نسرین بیچاره اصلا مبتلا نشده بود. اما در آخرین لحظات فهمیدیم كه بقیه هم از این آزمایش سربلند بیرون اومدن، غیر از پژمان و ناهید تصمیم گرفت، دو باجناق رویگردان شده از هم رو در یك خونه و یك اتاق قرنطینه كنه.....