نمایش چشم روشن ماه- قسمت 1
كیخسرو پسر سیاوش، كه به كین خواهی خون پدرش سرزمین توران را به خاك و خون كشیده بود به شادی این پیروزی جشنی برپا داشت. در میانه ی جشند و مرد از سرزمین ارمن به نزد او آمدند و از او درخواست یاری كردند زیرا گرازان به سرزمیمن های آنها یورش آورده بودند و مرغزارهایشان را نابود كرده بودند. كیخسرو از پهلوانانش خواست تابرای جنگ با گرازان داوطلب شوند. از آنجا كه مردانش از جنگ توران برگشته و خسته بودند، سكوت كردند و از میان آنها بیژن پسر جوان «گیو» دست بالا گرفت و رخصت خواست. گیو كه می دانست پسرش بسیار جوان و خام است از كیخسرو خواست تا او را منصرف كند اما بیژن اصرار كرد و كیخسرو بر آن شد تا همراهی برگزیند و اینگونه گرگین را با بیژن همراه كرد. بیژن و گرگین راهی مرز ایران و ارمن شدند. گرگین كه مردی دغلباز و تن پرور بود بیژن را به شكار میفرستاد در راه بسیار كند بود. اما بیژن برای مردمان ارمن بسیار دلنگران بود و میخواست هرچه روزدتر خودش را به مرز برساند....