شاخ

ملیحه از این كه حامد دیگر توجهی به او ندارد و تمام فكر و ذكرش مد و لباس و فضای مجازی است دلگیر است و به خانه مادرش می رود

میثم به حامد مژده می دهد كه قرار است او و چند تن دیگر را برای نمایش مد لباس به تركیه و دبی اعزام كنند و به او خبر می دهد كه شركت در كنار فعالیت های مد و تبلیغاتش قصد ایجاد یك سایت شرط بندی بزرگ دارد و در صورتی كه او از خودش جنم نشان دهد می تواند به عناون مسئول آن سایت در تركیه اقامت كند....

حامد در چند شوی لباس زیرزمینی كه در خانه های اعیانی در شمال شهر برگزار می شود شركت می كند و همزمان با ترفندهایی كه میثم به او یاد می دهد روز به روز به تعداد فالوورهای صفحه اینستاگرامش اضافه می شود....

حامد هنگام بازگشت به خانه برای ملیحه ماجرا را تعریف می كند ملیحه مخالفت می كند اما حامد تصمیم می گیرد به پیشنهاد میثم جواب مثبت بدهد...

یك روز جوان آراسته ای به نام میثم در باشگاه به سراغ حامد می آید و ضمن تعریف از تیپ و قیافه او به حامد اطلاع می دهد كه مدیر داخلی یك شركت بین الملی مد و طراحی است و به حامد پیشنهاد مانكن شدن می دهد و آدرس صفحه اینستاگرام و كانال تلگرام شركتشان را كه عكس های مانكن های همكار با شركتش در آن درج شده به حامد می دهد....

حامد مربی یك باشگاه بدن سازی است اما از كار خود رضایت ندارد او اعتقاد دارد با قیافه مناسب و اندام ورزیده ای كه دارد می تواند یك سلبریتی شود و در این باره خواب و خیال های طلایی دارد. همسرش ملیحه سعی می كند او را از عالم خواب و خیال بیرون بیاورد اما موفق نمی شود.....