عبور از تاریكی

جوزف در شهر مارسی تحت نظر پلیس قرار داره، تا این كه در ساحل بندر، شخصی كشته میشه و پرچم سیاه رنگ كنار جسد نشون میده این یك حادثۀ تروریستی است. برای بار دوم، جوزف به عنوان مظنون دستگیر میشه. حالا پدر و مادرش سخت نگرانند و نمی دونند چه بلایی سر اون می آد. ولی میشل با ارتباطی كه با مسلمانان شهر مارسی پیدا كرده، تلاش می كنه تروریست ها رو به دام پلیس بندازه....

جوزف استفان دانشجوی فلسفه است و عشق و ارادت خاصی نسبت به امام خمینی (ره) داره. به همین خاطر عكس های ایشون رو به دیوار اتاقش نصب كرده. در شهر نانت، محل زندگی جوزف، انفجاری رخ میده و با خبرچینی مِرداك و پل، جوزف به عنوان تنها مظنون این حادثه دستگیر میشه. میشل، كه دوست خانوادگی جوزف هست و در پاریس وكیلِ است، با تلاش بسیار، بی گناهی جوزف رو اثبات می كنه و او آزاد میشه. ولی این پایان داستان نیست، چرا كه مرداك و پل قصد دارند نیمه های شب برای جوزف و خانواده اش دردسر درست كنند.

جوزف دستگیر میشه. حالا پلیس به اون مضنون هست كه با تروریست ها همكاری می كنه. ولی جوزف هیچ اطلاعی از عوامل این حادثۀ تروریستی نداره

جوزف استفان، دانشجوی فلسفه اس كه در شهر نانت فرانسه زندگی می كنه. اون شیفتۀ امام خمینی(ره) هست، امری كه پدر و مادرش رو تا حدودی نگران كرده. در یكی از رستوران های شهر، عملیات تروریستی اتفاق می افته. بازرس مایك، مأمور رسیدگی به پرونده، به دنبال سرنخی است تا تروریست ها رو شناسایی كنه. با خبرهایی كه مِرداك و دوستش، پُل میدند،