چارز احساس می كند پدرش به برادرش آدام علاقه بیشتری دارد و این حسادت باعث شده كه او تصمیم بگیرد آدام را به مزرعه ای برده و به قصد كشت كتك بزند و...

علی در نزدیكی تهران تصادف می كند. هادی بلافاصله خودش را به بیمارستان میرساند و متوجه میشود برادرش به كما رفته و خودش را سرزنش میكند كه اگه به میمه میرفت این اتفاق نمی افتاد

علی از برادرش هادی میخواهد برای مراسم عاشورا به میمه بیاید اما هادی درسش را بهانه می كند و به شهرشان نمیرود. علی به خواسته مادرش تصمیم میگیرد به تهران بیاید و برادرش هادی را به میمه ببرد.

هادی در حال تحقیق برای پایان نامه اش است. ایام محرم نزدیك است و علی برادرش از او میخواهد برای برگزاری تعزیه به شهرشان بیاید اما او پایان نامه اش را بهانه میكند تا نرود

هادی حیدری دانشجوی سال آخر ادبیات فارسی در دانشگاه تهران است كه در حال تحقیق برای پایان نامه اش است.

هادی دانشجوی سال آخر ادبیات فارسی در حال تحقیق برای پایان نامه اش است كه برادرش از شهرشان زنگ زده و از او میخواهد كه در ایام محرم برای برگزاری تعزیه به آنجا بیاید اما...